دوشنبه, ۰۲ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۵۷
در قسمتی از کتاب «خاکریز» که گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، می‌خوانید: «فرمانده پادگان به آن فرد گفت: همه دور پادگان را با کفش دویده‌اند، ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی. حالا کفش‌ها و جوراب‌هایت را دربیاور، خودش نیز کفش‌هایش را درآورد تا همراه او بدود. فرماندهان پایین‌تر به او گفتند: شما یک بار دور پادگان را دویده‌اید، اجازه بدهید شخص دیگری او را ببرد ...»

برشی از کتاب «خاکریز» | باید با پای برهنه دور پادگان را بدوی!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جلد اول کتاب «خاکریز»، گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است که برای نخستین بار سال ۱۳۹۱ با دو هزار نسخه در ۲۵۲ صفحه به چاپ رسیده است.

این کتاب به کوشش مدیریت ادبیات و انتشارات اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین زیر نظر روح‌الله شریفی، ولی‌الله محمدی و کامبیز فتحی‌لوشانی توسط ناشر صریر منتشر شده است.

کتاب یاد شده آثار برگزیده جشنواره نخست خاطره‌نویسی دفاع مقدس استان قزوین است و تلاشی بدیع در گردآوری خاطرات کسانی بوده که تاکنون گوشی شنوا برای شنیدن خاطرات خود پیدا نکرده بودند.

رزمندگان خاطراتی که از دوران هشت سال دفاع مقدس به یاد داشتنه اند را در این کتاب با عنوان‌هایی از جمله محاصره پاوه، وقتی اسیر شدم، قهرمان واقعی، فرمانده خدا ترس، خیبر، تعبیر خواب و تنها یادگار وطن بازگو کرده‌اند.

در مقدمه این کتاب آمده است: «.. خاطرات رزمندگان بسیار صمیمانه است. زبانی ساده مثل نویسندگانش دارد و از واژگانش داد می‌زند که از دل سوخته کدام مرد و زن ایرانی برآمده و لاجرم بر دل مخاطبانش می‌نشیند.
خاکریز هدیه‌ای است به همه مردم ایران زمین که در روزگار غربت ارزش‌ها به کمک دین و میهن‌شان شتافتند بی‌آنکه مزدی بخواهند ...»

در بخشی از این کتاب با بیان خاطرات رزمنده تقی ایالیان آمده است: «در پادگان دوکوهه اندیمشک سال ۱۳۶۲ بود که قبل از مراسم صبحگاهی افراد به همراه فرماندهان خود یک بار دور پادگان را که حدود چند کیلومتر بود، می‌دویدند و سپس نرمش کرده و به اجرای مراسم صبحگاهی می‌پرداختند.
در یکی از روز‌ها پس از مراسم صبحگاهی نگهبان‌ها فردی را پیش فرمانده پادگان آوردند و گفتند: برای فرار از ورزش در جایی مخفی شده است.

فرمانده پادگان به آن فرد گفت: همه دور پادگان را با کفش دویده‌اند، ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی. حالا کفش‌ها و جوراب‌هایت را دربیاور، خودش نیز کفش‌هایش را درآورد تا همراه او بدود. فرماندهان پایین‌تر به او گفتند: شما یک بار دور پادگان را دویده‌اید، اجازه بدهید شخص دیگری او را ببرد.

گفت: خیر، خودم می‌خواهم او را تنبیه کنم. گفتند: پس چرا کفش‌هایتان را در می‌آورید؟ گفت: می‌خواهم بدانم چه احساسی دارد و بیش از حد به او فشار نیاورم که پیش خدا شرمنده شوم ...»

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده